در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !

ساخت وبلاگ

امروز چندتا کار عمده انجام دادم !

حصیرمون که روش غدا میخوریم رو شستم

ظرف مسافرتی هامون رو گذاشتم ماشین بشوره که تمیز برشون دارم.

سینک رو برق انداختم ! با اون مایع سفیدکننده ی معجزه :)) که مامان وقتی تهران بود برام درست کرد. بعدش وسوسه شدم کف آشپزخونه رو هم باهاش تمیز کنم ^_^ کار سختی بود ولی خیلی تمیز شد. الان منتظرم خشک بشه که برم یخچال رو بریزم بیرون. 

امیدوارم بتونم اتاق کوچیکه رو هم تموم کنم امروز. چقدر سحرخیزی خوبه وقت آدم برکت میکنه واقعا !

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 203 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 20:36

بی شک زن ها متغیرالحال ترین موجودات زمین ان ! قابلیت این رو دارن که توی بیست و چهارساعت تمام حس های متضادی که وجود داره رو عمیقا تجربه کنن. دکتر فرهنگ میگن که خانوما بر اساس احساسات شون لباس میپوشن :) این میشه که یه زن ممکنه چندبار در روز لباس های مختلفی بپوشه. بسته به حال درونی که داره. اقایون بر ا در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 20:36

1.عید غدیر بود. به سلیقه ی خودم برایش یک پیراهن خریدم. آن لحظه ای که بازش کرد از واکنش اش فهمیدم آنقدرها خوشش نیامده. اما من دوستش داشتم. تا همین چندوقت پیش که گفت " من اگه خودم بودم اینو نمیخریدم " آن شب قلبم شکست و هروقت خواستم در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 220 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

چقدر هوای امروز عشقه :) اومده بودم بنویسم کلی کار دارم و حوصله ی انجام هیچ کدومش نیست ! ولی پاشدم تاجایی که دستم میرسید دیوارها رو تمیز کردم و احساس میکنم از خاکستری به کرمی تغییر رنگ دادن :)) دیروز یه اتفاقی افتاد که باعث شد اولی در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 186 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

یکی از چیزایی که بارها و بارها خدا رو به خاطرش شکر میکنم مواضع سیاسی مشترک من و همسره. و همینطور خانواده ی همسر. فکر میکنم اگر همفکر نبودیم خیلی درگیر می شدیم با هم ! چون هیچ کدوم اهل سکوت نیستیم و واکنش نشون میدیم نسبت به اتفاقات در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 174 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

این که توی این یک سال و سه ماه سر بدیهی ترین اتفاق زندگیت به همه دروغ گفته باشی خیلی سخته .. این که نتونی پیش هیچ کس گلایه کنی چون میفهمه و تو نمیخوای بقیه بدونن .. این که از زندگیت یه تصویر نرمال برا همه کشیده باشی اما خودت بدونی در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 186 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

حالا شما فکرش را بکنید توی این اوضاع با این سرماخوردگی و درد شدید قفسه ی سینه که دیشب نگذاشت من راحت بخوابم و نشسته خواب رفتم، دکتر درمانگاه گفت یک اکو باید بدهی ببینیم قلبت مشکل دارد یا نه .. ضربان قلبت بالاست .. دکتر همیشگی مان در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 172 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

دوست داشتم امروز ناهارمون رو میبردیم بیرون میخوردیم .. پارکی .. فضای سبزی.. با این که بخاطر سرماخوردگیم خیلی حال و حوصله ندارم اما فکر میکنم برای تغییر روحیه و تجدید قوا خوب باشه. خیلی وقته که تفریح دونفره نداشتیم .. اون اوایل تفر در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 194 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 15:03

امروز، وسط درگیری ها و شلوغی های امتحانات این دو هفته، یه تلفن بهم شد و خبر خوبی شنیدم :) میشه دعا کنید فردا برام اتفاقات خوبی رقم بخوره ؟ ممنون

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است ..


+حامدعسکری

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

من نه اصراری دارم و نه خودم را مقید کرده ام به این خرج های اضافی. نه کسی را دارم که از سر چشم و هم چشمی با هم سر این چیزها رقابت کنیم ! فقط دلم میخواهد چندتایی عکس شیک و مرتب داشته باشید.  برای یک سالگی ات جشن (تو بخوان دورهمی) نمیگیرم. خودم و خودت و پدرت. راستش تولد یک سالگی پسرکی رفتم و چقدر نچسب بود ! خودش که اصلا متوجه ماجرا نبود و من آن روز تصمیم گرفتم که برای تو جشنی به پا نکنم. من و پدرت خانه را کمی بادکنکی میکنیم و کیک میخوریم و با خوشحالی برایت تولد تولد تولدت مبارک میخوانیم. همین. یک شب قبلش هم لباس های قشنگت را تنت می کنیم و می رویم آتلیه برای ثبت تولد یک سالگی ات. فکرکنم ده تاعکس کافی باشد. عروسک ها/ماشین ها و خوراکی هایی که دوست داری را هم میبریم. بعد صبر میکنیم تا چهار نفره شدن مان. آن وقت عضو چهارم خانواده که یک سالش شد چهارتایی دوباره می رویم آتلیه. توهرچند سال ات که میخواهد باشد. اصلا این بشود رسم خانوادگی ما. چند تا یک سالگی برویم آتلیه خوب است؟ در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

همه چیز از همین شکستن ها شروع میشود .. همین لحظه های لعنتی .. صدایت می کند ولی طوری سرت را کرده ای توی گوشی که نمی شنوی سفره را که میچیند میگویی "الان میام" و این "الان" آنقدری طول میکشد که غذا سرد میشود از خانه ی دوستش برگشته. هنوز سلام نکرده توی دلت میگویی : باز شروع شد .. الان میخواد هرچی چرت و پرت گفتن بیاد واسه من تعریف کنه ! بترسید .. بترسید از زنی که دیگر منتظر هیچ چیز نیست. بترسید از زنی که همه ی زندگی اش را باخته .. نه منتظر است بعد از غذا از دستپخت اش تعریف کنی نه اسمت را با "جانم" صدا میزند بشقابش را می آورد سر سفره و تلویزیونش را تماشا میکند دیگر برایش مهم نیست . بیایی .. نیایی . اصلا باشی .. نباشی ! بترسید .. بترسید از زنی که اصلا یادت نمی آید آخرین بار گریه اش را کی دیده ای؟ زنی که گریه هایش را می برد توی حمام جای شانه های مردش .. که مبادا صدایش را بشوی. بغض هایش را قایم می کند توی گلویش. همان وقتی که ندیدیش اش. نشنیدی اش.  وقتی خاله زنگ زد که دعوت کند برای شام پنجشنبه شب، بدون این که خبرت کند خودش ته ماجرا را میخواند و میگوید : ممنون خاله جان. ما نمیتونیم بیاییم. شرمنده. در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

سعی کردم قوی باشم. از همون روز اول شروع گلو درد. هرروز به نوبت برای خودم آبلیمو عسل، آویشن و چهارتخمه آماده کردم و خوردم. غذا پختم و ریتم زندگی مثل قبل ادامه داشت ! نمیدونم چی شد ولی در یک لحظه تصمیم گرفتم که لوس (!) بازی درنیارم و خودمو به مریضی نزنم. حتی دیرتر از همیشه به مامان خبر مریضیم رو دادم. با تمام این ها کارم به دکتر کشید و کپسول و آمپول. از این ناراحت نیستم. حرفم اینه که این مقاومت هامون در برابر حوادث زندگی چقدر ارزش منده؟ و اصلا درست هست یا نه؟ اگر من کمی کمتر به خودم فشار میوردم و حالت آدم های بیمار رو داشتم چی میشد؟ اگر امروز که همسر زنگ زد و یهویی خبر داد که برای ناهار خونه ست من سریع پانمیشدم و غذا نمیپختم چی می شد؟ آیا این تلاشم برای همسرم ارزشمنده یا تفاوتی نداره؟ چقدر باید توی زندگی انعطاف پذیر و قوی بود؟ آیا تحمل سختی ها لازمه؟  نظر شما چیه ؟ در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

شک داشتم به مامان بگم یا نه .. از صبح که این خبر رو بهم داد به هم ریختم و دعا کردم همه برنامه ریزی هاش بهم بخوره ! زنگ زدم به مامان. آرومم کرد. راه حل داد. با هم مشورت کردیم و چند تا گزینه بهم پیشنهاد داد تا مطرح کنم. عالی بود. اگر خودم تنهایی با این مسئله مواجه میشدم قطعا اشتباه تصمیم میگرفتم و فقط اعصابم خرد میشد ! هرچند هنوز تصمیم نهایی گرفته نشده، هرچند میدونم باید از بعضی خواسته هام بگذرم، هرچند میدونم همه چی اونجور که من میخوام پیش نمیره، ولی خداروشکر که مامان هست و کمکم میکنه. خدایا خودت ختم به خیرش کن ..  در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

یاد بگیریم وقتی نمیتونیم وارد دانشگاه بشیم و تحصیلات دانشگاهی داشته باشیم، صرفا بخاطر ادامه ی تحصیل وارد حوزه ی علمیه نشیم. درس دین خوندن مسئولیت داره.

یاد بگیریم وقتی حوزوی شدیم لااقل عفت کلام داشته باشیم ! مردم به حوزه رفته ها جور دیگه ای نگاه میکنن.

یاد بگیریم وقتی پدر یا مادر شدیم مسئول تربیت فرزندمون هستیم. تعدد فرزند به تنهایی مزیت نیست.

یاد بگیریم مسئولیت پذیر بشیم. همین.

در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

نمیدونم فاطمیه ی امسال چه با دل من کرده ..

که اینقدر غرق غمش شدم .. بیشتر از همه ی سال های قبل ..

غمش برام سنگینه .. دلم روضه میخواد .. اشک ریختن میخواد ..


در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

فکر میکنم یکی از درست ترین تصمیمات زندگیم انتخاب حوزه ی دانشجویی بود. فضایی که شدیدا محتاجش بودم و هرچی میگذره این حس نیاز پررنگ تر میشه. خوشحالم که توی این مسیر قرار گرفتم و واقعا بودن توی این محیط برام لذت بخشه. از اساتید و درس ها گرفته تا دوستای خوب. جالبه که از هشت صبح تا سه و نیم ظهر کلاس داشتن اصلا برام خسته کننده نیست ! همین کلاس ها رو اگر دانشگاه داشتم واقعا قابل تحمل نبود ولی نمیدونم اینجا چی داره که به خانم شین اصرار میکنیم اگر میشه ساعت کلاس تفسیر رو بیشتر کنن ! پای صحبت ترم اخری ها که میشینیم هیچی جز رضایت نمیگن. همه شون از تغییر مسیر زندگی شون حرف میزنن و این خیلی خوبه ! بعضی هاشون به این نتیجه رسیدن که برن حوزه  ی علمیه و اونجا ادامه بدن. شاید هنوز زود باشه برای گفتن این حرف ولی یکی از دلایلی که من حوزه ی دانشجویی رو انتخاب کردم به خاطر این بود که سیستمش یه چیزی بود بین حوزه و دانشگاه. همون چیزی که من میخواستم. یک سری دانشجو که دغدغه ی دین دارن و بعد از دانشجو شدن شون به این نتیجه رسیدن که علم دانشگاهی به تنهایی جوابگو نیست. ناقصه. سردرگم و مبهمه. یه نیرویی فراتر از اون ب در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52

امروز توی مترو مادری رو دیدم که موهای دختر3-4 ساله شو شونه میزد. بگم که چقدر ذوق مرگ شدم از تماشاش ؟ ^_^ هنوزم وقتی پیش مامان باشم میخوابم رو پاش موهامو شونه میزنه :) یا حتما حتما میگم برام ببافه .. وقتی دخترم 4 ساله شد یه چادر رنگی گل ریز براش میدوزم بزنه سرش :) هروقت که دلش خواست. عکس های بچگیم که با چادر رنگین رو خیلی دوست دارم. دارم دخترعمه میشم در سن بیست و یک سالگی :)) یه دختردایی قراره اضافه بشه که هنوز نیومده همه ذوقشو داریم ^_^ مامانش که کلا توو رویاس :)) خدایا لطفا یه دختر هم به ما بده ! دو تا هم شدن چه بهتر ! لااقل حسرت بی خواهری توو دل بچه مون نمونه :(  +کامنت ها رو هم از این به بعد میبندم ! اونقدر مخاطب نداره اینجا و همون معدودها هم کامنت نمیذارن که :)) در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم !...
ما را در سایت در ضمن آدم تنهایی چنینی جاهایی رفتن هم نیستم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0revayathad بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 2:52